شرح دیوانگی

... دلنوشته‌هایی از طلوع تا غروب دیوانگی ...

شرح دیوانگی

... دلنوشته‌هایی از طلوع تا غروب دیوانگی ...

شرح دیوانگی

خیلی عادت به صحبت کردن ندارم؛ حتی وقتی می‌خواهم با خدایم دردودل کنم یا با من دیگرم.
شاید دچار زمزمه ذهن شده باشم اما هرچه علت و معلول است را کنار می‌گذارم و تنها می‌نویسم از من و از خاطری که دیگر با من نیست و در من نیست...

طبقه بندی موضوعی

چرا ترس انتشار

جمعه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۵۹ ب.ظ

به نام تعلیم دهنده علوم


فیلسوف بزرگ جناب یونگ کتابی دارند به نام کتاب سرخ که بعد از مرگشون توسط خانواده به چاپ می‌رسه.

خودشون قبل از مرگ سفارش کرده بودند که چاپ نشه.

اما چرا؟

موضوعیت کلی کتاب در مورد تعقل قلبی هست. یونگ معتقد هست که تفکر قلبی ورای تفکر عقلی است. مگر انسان میتونه با قلبش هم فکر کنه؟

این تفکیک جالبیه که یونگ بهش پی برد. آن هم در اواخر عمر.

جمله معروف او در آخرین مصاحبه هایش که می گفت من به خدا اعتقاد ندارم بلکه می‌دانم[که خدا هست] گواه چیزیست که به آن رسیده.

اما چرا دوست نداشت منتشر شود؟

آن را کامل نمی‌دانست؟ دو به شک بود؟ و ....

یونگ معتقد بود زمانی می شود به معرفت قلبی دست یافت که تنها با به تمامی خود زندگی کنیم. یعنی به آنچه که می دانیم عمل کنیم و به افکاری که به سراغ ما می آیند بیاندیشیم. اگر جز این عمل کنیم داریم از خود و حقیقت می‌گریزیم؛ اما نمی‌توان از حقیقت گریخت چون حقیقت و حقانیت دست از سر ما بر نمی‌دارد. اگر تظاهر به ناشنوا و نابینا بودن کنیم معرفت قلبی را به دست نمی‌آوریم.

 

  • سجاد ش.ب

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی