شرح دیوانگی

... دلنوشته‌هایی از طلوع تا غروب دیوانگی ...

شرح دیوانگی

... دلنوشته‌هایی از طلوع تا غروب دیوانگی ...

شرح دیوانگی

خیلی عادت به صحبت کردن ندارم؛ حتی وقتی می‌خواهم با خدایم دردودل کنم یا با من دیگرم.
شاید دچار زمزمه ذهن شده باشم اما هرچه علت و معلول است را کنار می‌گذارم و تنها می‌نویسم از من و از خاطری که دیگر با من نیست و در من نیست...

طبقه بندی موضوعی

تو

جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۵:۰۱ ب.ظ

به نام رب النور


چرا چرخ روزگار این گونه برایم می‌گذرد؟

خود نیز نمی‌دانم

خسته‌ام از هرچه که در من متولد می‌شود وخسته از هرچه که می‌خواهم و نمی‌شود.

این حسادتی که رخنه در سرنوشتم داردو از آن بالا می‌رود تا آن را ببلعد از چه نشئت می‌گیرد؟

مگر در من چه نهفته است که اینگونه عطش روز گار برای خسته کردن من اسبش را زین کرده؟

کاش سرچشمه‌ای داشت آن وقت تکلیف مشخص بود.

مجبورم هرچه که دارم را رها کنم. اما خوب که نگاه می‌کنم از همان بدو تولد چیزی به همراه نداشتم که بخواهم رهایشان کنم.

نور خدا از همان ابتدا در من گم بود.

مجبور بودم تا خود را از همان ابتدا رها کنم اما رها در چه؟

همواره احساس خلائی در وجودم احساس می‌کردم. هر بار این روز گار بی رحم ذره ذره مرا در تشنگی بی‌حد خودش حل می‌نمود.

تا که تو همراه آن آمدی. تشنگی تلخ روزگار مرا بلعیدی، نور خدایم را به من بازگرداندی و مرا در خودت رها کردی.

رها بودن در تو حس زندگی را هر لحظه در من شعله ورتر می‌ساخت. اما فراموش کرده بودم که تو خود درگیر این اصل بی‌اساس هستی.

نمی‌دانستم هرچه بیشتر در درون تو غرق شوم از تو دورتر خواهم شد.

کاش این من خسته با دیدن تو نیز خسته می‌ماند.

....

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۰۴/۰۲/۰۶
  • ۱۲۸ نمایش
  • سجاد ش.ب

نظرات (۳)

بله دقیقاا گاهی ممکنه خود ما برای دیگری صلاح نباشیم

متوجه ام خیلی قشنگ مبنویسید🥹🌱

خواهش میکنم🌸

سلام وقت ارزشمندت بخیر

همیشه اتفاق ها و آدم ها چیزهایی با خودشون برای ما میارن که یکنواختی ها تغییر کنه اما این قانون رشده که برای رشد و پختگی یسری چیزارو باید از دست بدی

چه بسا که گاهی از خودت میگذری تا خود جدید ساخته بشه

مطمئنم اگر خیری باشه و قسمت باشه دوباره میاد😊 ، خدا خیر بنده اش رو میخواد

پیشنهاد میکنم فی الحقیقه العشق و سودای عشق رو بخونید خیلی دیدگاه جالبی میده🌱

پاسخ:
سلام، ممنون از شما، همچنین
آره، دقیقاً سخن خداست: چه بسا چیزی را دوست ندارید و آن برای شما خیر و برکت دارد و چه بسا چیزی را دوست دارید و به صلاح شما نیست.
و اینکه به صلاح ما نیست فقط مربوط به ما نمیشه یعنی شاید ناخواسته زندگی دیگران رو تحت تأثیر بدی قرار بدیم.
البته اگر غمی در نوشته موجود هست بیشتر برای شرح توصیف حالات اشخاصی است که ممکن است چنین تجربه‌ای داشته باشند و پیچ و تاب دادن موضوع هست و اینکه شاید اندک جلوه‌ای داشته باشه.
ممنون از پیشنهادتون؛ به روی چشم انشالله اگر عمری باقی باشه حتماً مطالعه می‌کنم.

حیف شد آخرش،

ولی یقینا کله خیر

پاسخ:
انشالله...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی