اقتضای شاد بودن
به نام خدا
شاد بودن اقتضای زمان خود را دارد. هر شاد بودنی به معنای آنچه که باید باشد نیست. گاه حس و حالمان از رفتار و گفتار دیگران مشعوف می شود. گاه از سخن نعز و لطیف. گاه از انجام کاری که به مقصود می رسانیم. گاه خواندن نکته ای پاره خطی کتابی. بهانه های شاد بودن زیاد است اما مهم شاد ماندن است. حسی که گریز داشته باشد و همچون ماهی لیزی از کف برود مانند این است که اصلا وجود نداشته است. تنها شیرینی لمس و غوطه خوردن آن به یاد می ماند. یا همچون دانه برف زیبایی که در دستان آدمی آب می شود و فرصت نگاه به آن اندک است. هر جای این جهان را که بنگری امثال و تمثیل و حکایت فراوان است. فقط باید خوب نگاه کرد. حق با سهراب سپهریست که می گوید چشم ها را باید شست و جور دیگری باید دید.
اما شادی حقیقی در چه نهفته است؟
غیر از این است که انسان همواره به دنبال تکیه گاهی برای پوشاندن نقاط ضعفش بوده است و همواره به دنبال آرامشی توأم با لذت بوده.
بحث سر نقاط ضعف نیست چون که انسان ضعیف آفریده شده و این غیر قابل انکار است. می توان ضعیف بود اما شاد زندگی کرد.
بحث سر اینست تا زمانی که دل را، عقل را تسلیم اراده ای که تو را خلق کرده نکنی رنگ شادی را نمی بینی. آن وقت است که حتی اگر در مشقتی بیفتی نیز آن سبب شادی تو می گردد.
گاه سخنانم را بیان می کنم تا باور دیگران را سبک و سنگین کنم. بعد باور خودم را.
- ۰۴/۰۲/۱۸
- ۸۰ نمایش
هر وقت یه لقمه غذا میخوام بخورم به این فکر می کنم اکر این الان به دست یه نوجوون غزه ای می افتاد با چه اشتیاق و اشک چشمی می خورد و با برادر کوچیکش تقسیمش می کرد یا به مادرش میداد
یه غم همراه با یه شادی می پیچه تو دلم