شرح دیوانگی

... دلنوشته‌هایی از طلوع تا غروب دیوانگی ...

شرح دیوانگی

... دلنوشته‌هایی از طلوع تا غروب دیوانگی ...

شرح دیوانگی

خیلی عادت به صحبت کردن ندارم؛ حتی وقتی می‌خواهم با خدایم دردودل کنم یا با من دیگرم.
شاید دچار زمزمه ذهن شده باشم اما هرچه علت و معلول است را کنار می‌گذارم و تنها می‌نویسم از من و از خاطری که دیگر با من نیست و در من نیست...

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب در مرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

ذکر

۲۴
مرداد

به نام خدا


ذکر تسبیحات اربعه 

دنبال پیدا کردن جملاتی می گردم برای اینکه ذکرم رو با اون ها مخلوط کنم.

34 مرتبه الله اکبری که می گم 34 جمله داشته باشم که بگم خداوندا به این دلیل می گویم الله اکبر و ....

 

پیشنهادی دارید؟

شما چطور ذکر می گید فقط ذکر رو می خونید؟

....

یه خرده احساس می کنم دارم تند و پراکنده می نویسم. تقصیره بیانه که دیر صفحه ام رو بروز کرد.....

مثل یاغی ها افتادم به جون key و فقط دارم می نویسم...

 

برم پی زندگی فعلاً...

  • سجاد ش.ب

به نام خدا


تلنگر می زند عشقت به حسرت های بی وقفه

که باشد باز بی خوابی کند منزل در این منزل

چنان آتش به دام خرمن این سایه ی بیدار پر حسرت

در آغوش شبانگاهان بی سایه به سوز افتد

شود در دل چراغی روشن از این آتش افتاده در یاده

ندارد حس و حال رفتن این یادت؛ از یادم

ندارم میل بیرون کردن یادت از این خانه

ندارم میل و این میلی که می دانی چرا همواره در من نیست

و می دانی که من هستم ولی آنکس که باید نیست

تو می دانی ولی از شادی این غصه لبریزی

و من می دانم و از غصه این شادی لبریزم

تو را من شاد دوست دارم و خود همواره غمگینم

تو را با آن همه زلف و نگارینی که تن داری

و بر اعماق گودال سیاه آلودگان آلودگی داری

تو را می خواهمت باز هم

 اگر چه معصیت داری

گه و گاهی در این آگاهی بی پرده خفت بار رفتارم

شوی آیینه در روحم و هردم می شوی پیدا

چه رسوایی بود زین گونه حالاتم

که من در دام من خود نیست حتی ولی من در تو من پیدا

چاره ای بایند یابند مرا جز فکر دیدارت

که در فکرت نباشم باز هم بی تاب بی تابم

زدی لبخندی افسونگر زسوی چشم بیمارم

که در بستر به خواب افتاد همه ادیان و ایمانم

زدی لبخندی بی کینه ولی کینه به دل دارم از آن رفتار بیمارت

که با دست پس زدی بارها؛ کشیدی پیش با پایت

تو را من دام خود دانم ولی در دامت افتادم

به دام سحر رفتار و به دام لعل زیبایت

من آنقدر مست و بی تابم زنند سجاده بر رویم

تو سجاده نمی خواهی؛ ببینی زلف مجنونت

تو از درگاه گریزانی و این مجنون تو را بس نیست

چه بس افسرده نالانم؛ تو را هرگونه می خوانم به هر شکلی که می خواهم

نمی یابم نمی یابم

 

هنوز خیلی کار داره نوشتنم ظاهراً :(

استعاره ها خوب در نمیان...

مطلب کامل ادا نمیشه...

  • سجاد ش.ب

به نام خدا


امسال هم نشد؛ لیاقت شرفیابی و حضور در بارگاه ملکوتی ات را نداشتم.

می شود همانند آن همکارم که در حرم غذای شیفتش را نذر زائران حضرت کرد برای گره گشایی، جوابی نگرفت، یک هفته به زائرانت غذا نداد؛ گره از کارش گشودی و اشک در چشمانش حلقه زد و گفت تا یک سال دیگر تمدید می کند.

از این موهبت ها به ما هم هدیه کنید. گره را که می دانید. شفاعتتان مورد نیاز است.

یا اهل بیت پیامبر. یا ابا عبدلله. یا علی بن موسی الرضا. یا ......

 

 

این هم اضافه کنم بالاخره بیان ما هم درست شد.

  • سجاد ش.ب